توضیح مختصر: آیا موش میتواند به شیر کمک کند؟ این داستان را بخوانید تا متوجه شوید!
زمان مطالعه: 1 دقیقه
سطح: خیلی ساده
روزی شیری زیر آفتاب خوابیده بود. موش کوچولویی بیرون آمد تا بازی کند. موش کوچولو از گردن شیر بالا رفت و از کمرش سُر خورد. شیر با ضربهی محکمی او را گرفت.
شیر غرید و با دهان گشادش گفت: «میخواهم تو را بخورم!»
موش کوچولو با ناله گفت: «نه، نه لطفاً منو نخور! به من رحم کن. روزی به تو کمک خواهم کرد.»
شیر با صدای بلند خندهای کرد و گفت: «من یک شیرم! و تو تنها یک موشی! تو چه کمکی میتوانی به من بکنی؟» و موش از آنجا فرار کرد.
فردای آن روز موش کوچولو مشغول قدم زدن در آنجا بود که صدای غرش بلندی را شنید و جیغ کشید. او دید که سلطان جنگل را به یک درخت طنابپیچ کردهاند. اما موش کوچولو نقشهای برای آزاد کردن او کشید. موش بهسرعت دستبهکار شد و طنابها را جوید.
شیر به موش کوچولو گفت: «آه موش کوچولو من ناامید شده بودم، تو درست میگفتی. ازت ممنونم. حالا من آزادم. تو بهترین دوست دنیا هستی!»
داستان کوتاه و کودکانه ی شیر و موش
2. داستان انگلیسی شیر و موش 👁
درس بعدی : 3. داستان انگلیسی کنین
4. داستان کوتاه انگلیسی آدم برفی
7. شنل قرمزی